نویسنده: سپیده مهر(یکشنبه 88/4/14 ساعت 8:12 عصر)
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش
شمع رو از قصه جدا کن چکه کن رو باور من
خط بکش رو جای پای گریه های آخر من
اسمتو ببخش به لبهام بی تو خالیه نفسهام
خط بکش رو باور من زیر سایه بون دستام
خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش
خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگی باش
من پر از حرف سکوتم خالیم رو به سقوطم
بی تو و آبی عشق تشنه ام کویر لوتم
نمی خوام آشفته باشم آرزوی خفته باشم
تو نذار آخر قصه حرفمو نگفته باشم
لیست کل یادداشت های این وبلاگ