نویسنده: سپیده مهر(یکشنبه 88/4/14 ساعت 8:12 عصر)
یه وقتایی به چشم من از خود من خودی تری
وقت فروریختن تن تنها امید آخری
یه وقتایی غریبه ای رنگ غروب رفتنی
تو روز ویرون دلم هر چی که ساختی میشکنی
برای من مثل چشام نزدیکی اما دور میشی
برای بیقراریام فاصله صبور میشی
کجا رو داری میپایی عاقبت نگات منم
منم که توی آسمون طرح چشاتو میزنم
میری یه جا که دست من نتونه پیدات بکنه
نتونه جاده راهشو نثار پاهات بکنه
غریبگی نکن عزیز تو لحظه های بی امید
واسه کسی که وعده رفاقت از تو می شنید
لیست کل یادداشت های این وبلاگ